پس از خاموشی چند ماهه ، در پی یک خبر چنین شد :
نشسته با سکوت خود
فشرده است گلوی او
بغض بلند روزگار
ابر سیاه بی نصیب
تیره نموده است زمین
گرفته است نوای او
نای کریه زاغکان
نیست در این سرا کسی
نه هم رهی نه هم سری
شکسته در نگاه او
برج بلند روزگار
« در این سرای بی کسی
کسی به در نمی زند »
نگاهی از سر نیاز
کسی بر او نمی کند
نه قاصدک
نه مرغ خوش نوای دل
کسی خبر به خانه ی
سرد و سیاه نمی برد.